می پرسم بی بی تا حالا اچمز شدی؟ می گه یعنی چطور؟
می گم یعنی هر طرفش رو که حساب کنی راه نداشته باشه.
می گه ها یه بار رفته بودیم عروسی. از این عروسی معمولی ها نه که عروسی از ما بهترون. می گم خوب؟
می گه هیچی دیدیم شام نخوریم از کفمون رفته. بخوریم خوب دلمون درد می گیره تو که در جریان معده ما هستی. می گم درست بعد چیکار کردی بی بی ؟
گفت ها سهممون رو ریختیم تو پلاستیک و اوردیم خونه. بعدا سرفرصت ذره ذره خوردیم. می گم واقعنی؟
می گه تو چی دوس داری؟
می گم معجزه ...